داستان سوم: ن. پ، دختر شهر من

ساخت وبلاگ
دختری با نشاط و شاد به نظر میاد، مثل اسپند روی آتیشه، دختری با قد متوسط و با چشمانی ریز، و کمی تپل! به عنوان کارمند دعوت شده بود دفتر کار ما و قرار بود به عنوان مسئول دفتر شروع به کار کنه! حدوداً بیست و یک ساله. بلند بلند میخندید، بلند بلند هم حرف میزد، هر وقت نگاهش میکردم پیش خودم میگفتم تو دوران نوجوونیش مونده، انگاری دوست داشت دائم جلب توجه کنه و از اینکه دیگران بهش نگاه میکردند لذت می برد! نمیدونم چی شد و از کجا شروع شد ولی ارتباط خوبی بین ما برقرار شد فریده صیادی (بیمه زندگی - 98291)...
ما را در سایت فریده صیادی (بیمه زندگی - 98291) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 98291 بازدید : 84 تاريخ : سه شنبه 29 آذر 1401 ساعت: 19:56